نوجوان که بودم اولین وبلاگم را در بلاگفا ساختم. آن زمان بازار وبلاگستان فارسی خیلی گرم بود. کارهایی که این روزها همه توی اینستاگرام و تلگرام میکنند، آن روزها توی وبلاگها اتفاق می افتاد؛ البته با این تفاوت که وبلاگ نویس ها آدمهای اهل قلمتری بودند و بیشتر تولید کننده محتوا بودند تا این که مطالب کپی پیست، بی پایه و زرد که محتوای اصلی شبکههای اجتماعی این روزهاست را توی وبلاگهای شان بگذارند.
آن روزها اگر متن عاشقانهای را در وبلاگی میخواندیم میتوانستیم سوز دل نویسنده و احتمالاً دو قطره اشکی که روی کیبرد ریخته را تصور کنیم ولی این روزها مردم عشق و نفرت و شادی و غمشان را با استفاده از تصاویر و متنهای از پیش تهیه شده به اشتراک میگذارند که به اشتراک گذاشته باشند، نه برای این که حرف واقعی دلشان را زده باشند.
وبلاگ جایی است که یک آدم آن پشت تصمیم میگیرد هر چه میخواهد را در هر قالبی منتشر کند. مجبورمان نمیکند که حرفمان را در ۱۴۰ کاراکتر بزنیم یا در قالب عکس یا ویدیوی ۶۰ ثانیهای منتشرش کنیم. وبلاگ مثل خانه ما است. کسی که میآید خانه ما، با ما کار دارد و یک ساعتی هم پیش ما میماند. زمین خانه هم مال خودمان است و کسی نمیتواند تصمیم بگیرد از فردا ما اینجا نباشیم. هر کسی با ما کار داشته باشد میداند فلان جا هستیم. اما در شبکههای اجتماعی ما مستاجریم. یک روز این خانه یک روز آن خانه. هربار که بوی از رونق افتادن یک محله میآید، بلند میشویم و میرویم یک خانه دیگر در یک محله دیگر.
شبکههای اجتماعی ابزار خوبی برای اطلاع رسانی و ارتباط سریع هستند ولی جای خوبی برای سکنی گزیدن و بنا کردن ساختمان هویتمان در اینترنت نیستند.
صنعت چاپ که آمد احتمالاً اهل علم و ادب ناراحت شدند که حالا دیگر هر کس و ناکسی میتواند هر مطلب بی ارزشی را سریع و وسیع منتشر کند. همین طور شد ولی نشر علم آسیبی ندید. شبکههای اجتماعی هم وقتی رونق گرفتند احتمالاً وبلاگنویس ها ناراحت و منزوی شدند، اما وبلاگ نویسی آسیبی نخواهد دید. حداقل عمر وبلاگنویسی زودتر ازعمر شبکههای اجتماعی به پایان نخواهد رسید. خوش بینم که ابزار همه پسندی -نه مثل فیدریدرهای امروزی که من به عنوان یک وبلاگ نویس هم هیچ کدام شان را نمیپسندم- بیاید که مردم بتوانند به سادگی محض، و در ساختاری یکپارچه وبلاگهایی را هم دنبال کنند ولی مفهوم و به قول فرنگیها کانسپت وبلاگ حالا حالاها محو نخواهد شد.
در یک سال اخیر وبلاگ نویسیام کم کار شدم و بیست و پنج سالگی عملاً هیچ پستی ننوشتم. حجم کار زیاد و خدمت سربازی توفیق اجباری شد تا یک سالی وبلاگ نویسی را اولویت حساب نکنم. از این بابت توفیق بود که توانستم از دور نگاه کنم و ببینم که در این سالها چه کار کردهام.
اما بعد از این یک سال تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم. وبلاگ قبلیام را حذف کردم و underflow را ساختم. توضیحات انتخاب این اسم را در صفحه درباره میتوانید بخوانید. در آندرفلو سعی میکنم چیزهایی را بنویسم که احتمال میدهم برای حداقل یک نفر فایده داشته باشد. من در اصل یک برنامه نویس هستم و در فرع به ساختن کسب و کار و کارآفرینی عشق و علاقه دارم. با این حساب اینجا میخواهم از نرم افزار و کسب و کار و فکرهای شخصیام بنویسم. اگر نظریه اثر پروانهای را قبول داشته باشیم یا باور کنیم که هیچ ذرهای در این دنیا بی تأثیر نیست، امیدوارم جهان با آندرفلو از جهان بدون آن بهتر باشد.
ای پسر ، بدان و آگاه باش که از اسم و استایل جدید اینجا خیلی خوشمان آمد .
مبارکت باشد.
ممنونم بهنام عزیز.
آقا تبریک بابت شروع نوشتن. همیشه چشمی برای خواندن هست.
ممنونم برادر عزیز. پیام شما دلگرم کننده هست.
سلام برادر عزیز
خوب می نویسی ولی دریغ از عمل
سلام. ممنون از لطف شما 🙂 بفرمایید این هم از عمل: چالش توسعه شتابزده نرمافزار در استارتاپ
قلم بسیار روانی داری عزیزم….بسیار عالی موفق باشی مهندس خوش آتیه
سلام عزیزم.
ممنونم از محبتت. لطف داری برادر.
خوبه که دوباره مینویسید.فقط کاش قبلی رو حذف نمیکردید.یسری پستا خیلی خوب بود.حداقل برای من.
موفق باشید،چه در جایگاه نویسنده چه در جایگاه دولوپر
آقای قاسمی نوشنه هاتون رو خیلی دوس دارم
تو زندگی من تاثیر داشت .ممنونم واقعا