به کلمه چاقی که فکر میکردم دیدم میشود به چیزهایی غیر از بدن هم نسبت اش داد؛ مثلاً چاقی تفکر، چاقی همت، چاقی در عادتها (مثل چاقی مطالعه، چاقی موسیقی گوش کردن) و چیزهای مشابه دیگر. چند نمونه از چاقیهایی که ذهن خودم را مشغول کرده مینویسم.
چاقی تفکر
اگر دلیل چاقی بدن زیاد خوردن و کم تحرکی باشد، چاقی تفکر هم میتواند نتیجه درسته و زیاد قورت دادن بیش از حد فکرهای دیگران و فکر نکردن باشد. حتماً دیدهاید افرادی را که وقتی لب به سخن باز میکنند، انگار آرشیو یک شبکه تلویزیونی یا یک روزنامه یا یک سایت دارد حرف می زند. اینها دائم در حال خوردن فکرهای دیگران بودهاند و هیچ وقت فرصت تحرک و ورزش به فکرشان ندادهاند. میشود گفت تفکرشان چاق شده و عوارض این چاقی تباه کردن خود و تباه کردن جامعه است. کسی که چاقی تفکر دارد، در سربالاییهای زندگی دچار نفس تنگی میشود. یا تلف میشود یا وبال این و آن. باید همیشه آدمهایی که تفکرشان ورزیده هست یا حداقل چاق نیست زیر بغلشان را بگیرند تا جامعه را متوقف خود نکند یا دردسری نسازند. حتماً شما هم دردسرهایی که این نوع چاقی ایجاد میکند را دیدهاید. «تفکر چاقها» یک تصادف ساده را به یک نزاع تبدیل میکنند، با حرف زدن بین آدمها دشمنی ایجاد میکنند و با دروغ و فریب بازار خودشان را خراب میکنند. چاقی تفکر از چاقی بدن خطرناکتر است. آمارها میگوید فلان درصد مردم چاق هستند، اما آماری که بگوید چند درصد مردم دچار چاقی تفکر هستند، نداریم.
چاقی موسیقی گوش کردن (چاقی عادت)
گاهی ما در عادتهای روزمره دچار چاقی میشویم. مثلاً در گوش کردن موسیقی. هربار که به تهران دوست نداشتنی میروم و آدمها را در مترو میبینم یاد عبارت «چاقی موسیقی گوش کردن» می افتم. من برای اظهار نظر کردن در مورد موسیقی خودم را آدم مناسبی می دانم به خاطر این که در خانوادهای بزرگ شدم که رابطه خوبی با موسیقی نداشت اما کنجکاویام من را به سمت شنیدن موسیقی کشید. در کودکی یواشکی به کاستهای موسیقی گوش میکردم و بزرگتر که شدم در حدود ۲۰ سالگی هیچ وقت بدون هندزفری دیده نمیشدم. در آن سن فرق انواع سبکهای راک و سازهای مختلف موسیقی و نرم افزارهایش را تا حدودی میفهمیدم. برای خودم در مورد هر آهنگی تحلیلی داشتم و صاحب این پز بودم که در موسیقی فرق خیار سالادی و آناناس را متوجه میشوم. بعد از این دوران کم کم وقت گذاشتن برای دنبال کردن موسیقی برایم به کار بیهودهای تبدیل شد. یک روز چشم باز کردم و دیدم خواننده محبوبم یک ماهی هست آلبوم جدیدی منتشر کرده اما فقط ۴ آهنگش را یکی دو بار گوش کردهام. خب کارهای مهمتری از گوش کردن موسیقی وجود داشت، مثل کتاب خواندن و کار کردن. موسیقی یکی از چیزهای شگفت انگیز دنیاست که شناختنش مثل شناختن هر چیز دیگری میتواند به نفع آدم باشد ولی استفاده کردن بیش از حدش مثل استفاده افراطی هر چیز دیگری غیرعاقلانه است، مگر برای کسی که کارش موسیقی است. یکی از عوارض «چاقی موسیقی گوش کردن» از دست دادن فرصت تمرکز است. تا یک دقیقه سکوت حاکم میشود میخواهد با یک سر و صدایی به هم اش بزند و فرصت فکر و تمرکز نداشته باشد. مهم نیست ریتم و سبک و متن و ساز موسیقی چه باشد فقط مهم این هست که این سکوت و آرامش از بین برود. یک ویژگی دیگرش این هست که ما به موسیقیهایی که گوش میدهیم تبدیل میشویم. تمام جهان بینی یک آدم غرق موسیقی را میشود از آلبومهای مورد علاقهاش کشف کرد. تا به حال ندیدهام کسانی که دچار چاقی موسیقی گوش کردن هستند در انتخاب نوع موسیقی مدل گزینش خاصی داشته باشند. هر چه برسد از دم گوش میگذرانند و هر کلام ناصحیحی جزئی از شخصیتشان میشود. عارضه دیگر چاقی موسیقی گوش کردن ضعیف شدن در منطق است، چون اکثر موسیقیهای بازار، احساسی است. جای آنکه سعدی و حافظ و مولوی جهان بینیشان را بسازد، افراد جویای نامی که به ادا و اطوار مختلف برای خودنمایی متوسل میشوند خوراک فکری ایشان را میسازند. به نظرم در سازمانها نمیشود آدمهای دچار چاقی موسیقی گوش کردن را برای سمتهایی که به صبوری و منطق بالا نیاز دارد، انتخاب کرد.
چاقی همت
یک همت ورزیده و بلند همتی است که برای رسیدن به بلندترین قلهها ساخته شده باشد. همت هرچه اضافه وزن اش بیشتر باشد، میل اش به کارهای کوچکتر بیشتر است. مثل آدم چاق که حال رفتن تا دامنه یک کوه را ندارد، همت چاق هم توانایی دستیابی به اهداف بزرگ را ندارد. بی ام دبلیو، بوئینگ، گوگل، ناسا و هر حرکت بزرگ دیگری را افزادی که همتهای شان چاق نبوده است ساختهاند.
دلیل اصلی نتوانستنهای ما نبود پول و انگیزه و شریک نیست، بلکه چاقی همت است. همت که چاق بشود، نتوانستن به عنوان اولین عارضه بروز میکند. از دست رفتن احترام به خود و افسردگی هم به دنبال آن میآید. همت اگر ورز نیاید و در کارهای سخت استفاده نشود، چاق میشود. آدم همت چاق یک روز چشم باز میکند و میبیند این همت چاق و بدفرم، کل وجود او را زمینگیر و حقیر کرده است؛ مثلاً سی سال در گوشه یک اتاق به کاری مشغول بوده که هیچ تأثیر بزرگی روی دنیا نگذاشته است. مشکلی اگر در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و هرچیز دیگری هست مشکل چاقی همت آدمهاست. از کوچکترین مغازههای شهر تا بزرگترین سازمانها، درگیر چاقی همتها هستند. همت چاق میگوید چرا خودم را به زحمت بیاندازم و این نشستن در حاشیه امن و آسوده زندگی را به دویدن در میدان ناامنی و خطر تبدیل کنم؟ پس مینشینم و همتم را چاقتر میکنم. چاق شدن همت برای تمام شدن یک جامعه کافیست.
چاقی بدن، بدن را از پا در میآورد اما چاقیهای پنهان روح و جان آدمها و جامعهها را از پا در میآورند. چاقیهای پنهان انواعشان کم نیست. شاید اگر هر بار مشکلی میبینیم، ریشهاش را در یک نوع چاقی جستجو کنیم، دست خالی نمانیم. شما هم اگر چاقی پنهانی به ذهنتان میرسد، ممنون میشوم به اشتراک بگذارید، شاید دچارش باشیم و حواسمان نباشد.
سلام
دیدگاه جالبی بود
قلم روان و خوبی هم داری
منتظر استارت آپ باسلام هستم
خوشحال میشم کمکی ازم بربیاد انجام بدم
موفق باشی